مامانی من اومدم ....
سلااااااام مامان خوشگلم .... مامانی دیدی گفتم غصه نخور و صبور باش . دیدی گفتم من بالاخره یه روز میام پیشت . بالاخره از خدا اجازه گرفتم تا بزار بیام پیشت تا شما اینقدر ناراحت نباشی مامان گلم . همیشه بهت میگفتم مامان خوشگلم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره . بالاخره یه روزی خدای مهربون اجازه میده که منم بیام پیش تو و بابایی تا خونواده ی ما هم سه نفره بشه . بالاخره اونروز رسید .... مامان خوشگلم میتونم حس کنم که وقتی فهمیدی من تو وجودت دارم نفس میکشم چه حالی بهت دست داده . خوشحال . منم خوشحالم چون دیگه پیش تو هستم مامانی . دارم تو وجود تو پرورش پیدا میکنم . دارم توی شکم تو زندگی میکنم...
نویسنده :
شمیم
10:13